نگرانی اردن؛ تولیت مسجد الاقصی به عربستان داده میشود؟
منطقهای که تولیت آن در حال حاضر در دست اردن است، شامل محلی در قلب بیتالمقدس است که دو مسجد در آن قرار دارد: مسجدالاقصی (با گنبد سیاه در سمت چپ عکس) و قبه الصخره (مسجد معروف که گنبد طلایی رنگ دارد و در سمت راست عکس دیده میشود)
در روزهایی که خوف و رجای تحولات سیاسی واشنگتن، خاورمیانه را به میدان پچ پچهای پشت پرده و خبرهایی غیررسمی اما بسیار مهم تبدیل کرده، بیانیهای از سوی وزارت خارجه اردن، گوشه تازهای از یک رقابت منطقهای و تنش تاریخی را از پرده بیرون آورد: تقابل اردن هاشمی و عربستان سعودی.
بیانیه درباره مسئولیت نگهداری و کنترل مسجد الاقصی در بیتالمقدس است؛ همان که بر اساس ادبیات مذهبی، 'تولیت' نامیده میشود و از میانه دهه ۲۰ میلادی قرن بیستم (حدود ۱۰۰ سال پیش) بر عهده پادشاه اردن هاشمی بوده. در این بیانیه تاکید شده که بر اساس قوانین بینالمللی و سابقه تاریخی، اختیارات مربوط به اداره مسجد الاقصی و ورود و خروج به این محل، در اختیار اردن است و این کشور هیچ گونه تغییری را در این زمینه نمیپذیرد.
بر اساس اسناد مورد پذیرش سازمانهای بینالمللی مانند یونسکو، منطقهای که به نام 'مسجد الاقصی ' توسط اداره اوقاف بیتالمقدس (یک نهاد تحت کنترل اردن) و اداره امور اقصا (در دولت اردن) کنترل میشود، بخشی از مناطق مذهبی مسلمانان در قلب شهر بیتالمقدس است که دو مسجد 'اقصی' و 'قبه الصخره' در آن قرار دارند و در حال حاضر ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن متولی آن است.
اما آنچه این بیانیه بیسروصدا را به قلب جدالهای سیاسی خاورمیانه مرتبط میکند، گمانهزنی درباره صدور چنین بیانیهای و احتمال هرگونه تغییری است که پادشاه اردن را چنان نگران کرده که به رغم روحیه محافظهکار و سیاست خارجی مسالمتجویانه همیشگی، با چنین بیانیهای، در برابر تغییر احتمالی مقاومت کند. ملک عبدالله دوم نگران چیست؟ و چرا تولیت مسجدهایی که در شهری تحت اشغال اسرائیل قرار دارند، تا این اندازه برای پادشاه اردن، یا هر بازیگر دیگری در منطقه اهمیت دارد؟
بار دیگر پای همه وسط است
منبع تصویر،WEBKING
رقابت بر سر تسلط بر خاورمیانه بین کشورهای مهم این منطقه، علاوه بر سابقه تاریخی دیرینه، تاریخچه پرماجرایی نیز از دهه ۲۰ و آغاز تثبیت دولت-ملتهای مدرن منطقه دارد
در کلاف سردرگم خاورمیانه، نظم بینالملی منطقه در سطح کلان همواره شبیه به دومینویی متزلزل است؛ جایی که کوچکترین تغییری در یک گوشه، دومینووار در چارگوشه منطقه احساس میشود. با چنین نگاهی، بیانیه وزارت خارجه اردن هم مستنثی نیست. اینبار آغاز دومینویی که به این بیانیه انجامیده، در انتخابات آمریکا کلید خورده و بعد از تهران، از ریاض و تلآویو عبور کرده و به امان رسیده. بدین شکل:
جو بایدن در انتخابات پیروز شده. این انتظار شکل گرفته که او به برجام برمیگردد چون معتقد است این توافق بهترین راه برای جلوگیری از ساخت سلاح هستهای توسط تهران است. همزمان او منتقد سیاستهای ریاض است. جبهه کشورهای عرب سنی که در پنج سال اخیر در برابر سیاست خارجی گسترشطبانه ایران در منطقه شکل گرفته، نگران موقعیت خود و افزایش نفوذ تهران است.
خبرهای تایید نشده سفر بنیامین نتانیاهو به عربستان و دیدارش با محمد بن سلمان به این گمانه دامن زده که ولیعهد عربستان به دنبال ابتکار عملی است تا هزینه قطع حمایت از عربستان را برای جو بایدن افزایش دهد. عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل با همه دشواریهایی که برای محمد بن سلمان دارد، بسیاری از مخالفان سیاستهای ریاض را در دولت بعدی آمریکا آچمز خواهد کرد.
اما این سناریو در حالی عملی است که محمد بن سلمان موفق شود در ازای امتیاز بالایی که به اسرائیل میدهد، امتیازات قابل قبولی نیز به دست بیاورد. در حال حاضر چشماندازی برای حل مساله اشغال سرزمینهای فلسطینی وجود ندارد و بازگشت اسرائیل به پشت مرزهای ۱۹۶۷ (از شروط کلیدی عربستان برای عادیسازی روابط) تقریبا غیرممکن است.
در این وضعیت، احتمال عادیسازی روابط تلآویو و ریاض در سطحی که بین اسرائیل و امارات، بحرین و سودان رخ داد، کمرنگتر میشود. اما محمد بن سلمان هنوز گزینههای بیشتری دارد که میتواند او را به اهدافش برساند؛ اهدافی مانند (۱) تقویت جبهه مقابله با سیاست خارجی جمهوری اسلامی و (۲) ارتقای موقعیت کشورش در محافل پرنفوذ واشنگتن. از همکاریهای ابتداییتر تا هرگونه مذاکره یا توافق دوجانبه یا چند جانبه که با اتکا به وعدههایی مانند تعهد به صلح یا تشکیل کشور فلسطینی، رنگ و رویی مشروع پیدا کنند، همه از جمله گزینههای دیپلماتیکی هستند که بر سر راه محمد بن سلمان قرار دارند.
او همچنین میتواند امتیازاتی ملموس نیز از طرف مقابل بگیرد؛ امتیازاتی در زمینه رشد اقتصادی سرزمینهای فلسطینی، کاستن محاصره غزه یا توقف کامل الحاق دره اردن به خاک اسرائیل.
همه اینها چه ارتباطی به بیانیه وزارت خارجه اردن و تولیت مسجدالاقصی دارد؟ در ظاهر هیچ. اما لحن بیانیه و انتشار بیمقدمه آن به این گمانهزنی دامن زده که مساله تولیت مسجدالاقصی نیز روی میز مذاکره عربستان و اسرائیل قرار گرفته؛ یکی دیگر از امتیازاتی که اگر محمد بن سلمان به دست بیاورد، به دستاوردی بسیار مهم در زمینه رقابت تاریخی آل سعود و خاندان هاشمی دست خواهد یافت.
چنین دستاوردی برای خاندان آل سعود که مشروعیت حکمرانیاش در طول تاریخ قرن بیستم به شکل جدی از سوی خاندان هاشمی به چالش کشیده شده، عملا میخ آخر بر تابوت ادعاهای رقیب است.
کلیدداران تاجدار
منبع تصویر،PIERRE PERRIN
تصویری از نیروهای عرب که به رهبری شریف حسین، علیه نیروهای عثمانی وارد جنگ شدند. شریف حسین به دنبال تشکیل کشور عربی در تمامی سرزمینهای عربزبان شام و حجاز بود
هر دو پادشاهی هاشمی و سعودی در کشورهای اردن و عربستان، کشورهایی بدون سابقه تاریخی هستند و در جریان ساخت مشروعیت سیاسی برای حکمرانی، به سابقه تاریخی مفهوم اسلامی کلیدداری اماکن مقدس مسلمانان تکیه دارند. پادشاهان این دو کشور، متولی سه مکان اصلی که برای مسلمان مقدس توصیف میشود هستند: مسجد الحرام در مکه، مسجد النبی در مدینه و مسجد الاقصی در بیتالمقدس.
در میان این دو خانواده، خاندان هاشمی در واقع کلیدداران سنتی مسجد الحرام و مسجد النبی محسوب میشدند. آنها در واقع همان قبیلهای هستند که پیامبر اسلام نیز متعلق به آن بود و از حدود هزار سال پیش، زیر سایه امپراتوریهای اسلامی (خلافتهای عباسی و فاطمیان، سلسله ایوبیان یا سلاطین مملوک و عثمانی) اداره منطقه حجاز را در دست داشتند.
خاندان هاشمی در جریان جنگهای اعراب بعد از سقوط عثمانی، کنترل حجاز را در جنگ با خاندان آل سعود که حاکمان نجد بودند، از دست دادند و پادشاهیهای آنها در کشورهای تازه تاسیس سوریه و عراق نیز دوام نیاورد. تنها اردن باقی ماند: ضعیفترین، فقیرترین و کوچکترین کشوری که توسط یکی از فرزندان شریف حسین، پادشاه شکست خورده سرزمین حجاز اداره میشد.
شکست شریف حسین از ملک عبدالعزیز (بنیانگذار عربستان سعودی و پدربزرگ محمد بن سلمان) به صدها سال کلیدداری اماکن مقدس مسلمانان در حجاز توسط خاندان هاشمی پایان داد. در مقابل ملک عبدالعزیز نیز در برابر ایده اداره مکه و مدینه به شکل بینالمللی و با مشارکت همه کشورهای اسلامی مقاومت کرد و در نهایت ابتدا به عنوان پادشاه حجاز و سرانجام پادشاه عربستان سعودی به رسمیت شناخته شد. (از میانه دهه ۸۰، پادشاهان سعودی برای تاکید بر کلیدداری دو مسجد اصلی در مکه و مدینه، خود را شبیه به سنت تاریخی خلفای اسلامی، 'خادم حرمین شریفین ' مینامند.)
اما شکست خاندان هاشمی از خاندان آل سعود به ادعای هاشمیان مبنی بر مشروع بودن حکومتشان بر حجاز و نامشروع بودن حکومت آل سعود پایان نداد. آنها برای سالهای متمادی همچنان مدعی حکومت حجاز بودند. اما انقلاب عراق و سقوط پادشاهی هاشمی در این کشور در سال ۱۹۵۸ از سویی و ضعف فزاینده اردن در برابر رقبای منطقهای از سوی دیگر، این ادعا را به مرور بیموضوع کرد.
در این میان اردن، یکی از شکنندهترین واحدهای سیاسی به جا مانده از عثمانی توصیف میشد. اردن نه تنها کشوری با مرزهایی عجیب و بیسابقه به نظر میرسید، بلکه در جغرافیایی محدود از فقدان منابع مالی و انسانی کافی رنج میبرد و خیلی زود در همان نخستین دهههای تولدش، با یک بحران امنیتی بسیار مهم به نام اسرائیل در مرزهای غربیاش روبهرو شد.
و در جریان سالهای دشوار ساخت و تثبیت هویت ملی اردن، پادشاهان این کشور - به ویژه ملک حسین، پدر پادشاه فعلی که نزدیک به نیم قرن بر اردن حکم راند - سرمایهگذاری قابل ملاحظهای روی شهر بیتالمقدس و مرکزیتش در جهان اسلام کرد. از اشغال این شهر و تمامی سرزمینهای کرانه غربی رود اردن در سال ۱۹۴۸ تا الحاق این سرزمینها به اردن و حتی آغاز پروژه ساخت کاخی مجلل برای پادشاه اردن در شهر بیتالمقدس، همه بخشی از همین تلاشها بودند.
اما ملک حسین در این تلاشها در سال ۱۹۶۷ میلادی شکست خورد و خیلی زود فهمید که موقعیت شکننده کشورش شباهتی به دیگر همسایگان عربش مانند سوریه یا عربستان ندارد. برای او هم جمعیت فلسطینیهای مهاجر یک تهدید محسوب میشد و هم دیگر 'برادران' عربش در بغداد و دمشق. ملک حسین از ادعای ارضی روی کرانه غربی و شهر بیتالمقدس دست کشید، اما با هوشیاری، تولیت مسجدالاقصی را برای خود حفظ کرد؛ ابتکار عمل پادشاهی که خاندانش در واقع اهل مکه بود و حالا در مقام حافظ یکی از مهمترین اماکن مقدس مسلمانان، در نزدیکی این اماکن، حاکم کشور اردن بود.
تولیت مسجدالاقصی
منبع تصویر،KEYSTONE-FRANCE
خاندان هاشمی برای تثبیت مشروعیت خود در ۱۰۰ سال اخیر به شکل قابل توجهی در بازسازی این منطقه سرمایهگذاری کردند. آخرین برآوردها حاکی است که در مجموع پادشاهان اردن در این سالها یک میلیارد دلار برای این منطقه هزینه کردهاند
اما آیا تولیت مسجدالاقصی امروز هم همانقدر برای ملک عبدالله دوم اهمیت دارد؟ سالها از تاسیس اردن گذشته و سختجانی خاندان هاشمی در این کشور، به امتیازی مهم برایشان تبدیل شده. حاکمیت ملی اردن امروز، با تهدیدی از سوی همسایگانش روبهرو نیست. حتی اختلافات مرزی این کشور با عربستان نیز به کلی حل شده.
همزمان، سیاست خارجی مخافظهکار و محتاطی که ملک حسین بنیان گذاشت، توسط پسرش ملک عبدالله دوم تغییر نکرده. خاندان هاشمی با اتکا به رابطه استراتژیکش با آمریکا (و تا اندازهای کمتر بریتانیا) و همچنین صلح تاریخیاش با اسرائیل، دستکم در سطح بینالمللی نگرانی قابل ملاحظهای ندارد.
ضمن اینکه تولیت مسجدالاقصی، هر قدر که برای پادشاه اردن جنبههای نمادین و مهمی داشته باشد، اما هرگز از چالش خالی نبوده. نه تنها اسرائیلیها از سال ۱۹۶۷ میلادی، کنترل یکی از ورودیهای این منطقه را از دست اردن خارج کردند، بلکه در طرحهای صلح گوناگون، راهحلهای مختلفی برای اداره بیتالمقدس ارائه میشوند که در صورت اجرای برخی از این طرحها، نقش اردن در اداره مسجدالاقصی و نفوذی که از این راه بر این شهر دارد، به پایان خواهد رسید.
با این حال آنچه در این مقطع رقابت بر سر این موقعیت نمادین را به یک مساله مهم ژئوپولتیک تبدیل کرده، تغییر سیاست خارجی عربستان در پنج سال گذشته و تلاش محمد بن سلمان، ولیعهد این کشور برای تبدیل کردن کشورش به قدرت مسلط منطقه است. اردن، حتی قبل از طرح مساله مسجدالاقصی نیز، به سیاست خارجی تهاجمی ریاض روی خوش نشان نداد.
ملک عبدالله دوم، اگرچه به دلیل ویژگی بنیادین میانهروی در سیاست خارجی، هرگز در سطح تمیم بن حمد، امیر قطر، در برابر محمد بن سلمان قد علم نکرد، اما در عین حال در مقاطع مختلف نشان داد که حاضر نیست هژمونی مطلق عربستان را به رسمیت بشناسد. او مشارکت کشورش را در جنگ یمن در سطح بسیار پایین نگاه داشت.
پادشاه اردن همچنین سال گذشته روابط کامل دیپلماتیک کشورش را با قطر برقرار کرد؛ تصمیمی که نارضایتی بینتیجه محمد بن سلمان را در پی داشت. او در این مدت روابط تجاریاش را با ترکیه نیز افزایش داده و به رغم همه دلخوریهای ریاض از آنکارا، روابط اردن و ترکیه عمیقتر شده.
با توجه به این پیشزمینه است که تولیت مسجدالاقصی، علاوه بر ارزشهای نمادین و مشروعیتبخش اهمیت پیدا میکند. اگر محمد بن سلمان موفق شود تولیت این مکان را در جریان بده بستانی با اسرائیل به دست بیاورد، نه فقط برای شاهزادههای خاندان سعودی، دلایلی منطقی برای عادیسازی روابط ارائه خواهد کرد، بلکه در تلاش برای هژمونی منطقهای، عملا امان را به زانو درخواهد آورد.
ضمن اینکه اگر چنین تغییری رخ دهد، بر موقعیت عربستان و شخص محمد بن سلمان، فراتر از رقابت منطقهای با اردن نیز اثر خواهد گذاشت و گامی مهم در مسیری است که ولیعهد عربستان پنج سالی است شروع کرده؛ مسیر تبدیل عربستان به قدرت بدون رقیب خاورمیانه و رهبر مشروع و مسلط جهان اسلام.
مقاومت اردن در برابر اینکه چه کسی مسئول اداره دو مسجد در شهر بیتالمقدس باشد، در واقع مقاومت بخشهایی از ساختار سیاسی خاورمیانه است که از صعود بیرقیب عربستان در دوران محمد بن سلمان دل خوشی ندارد و آن را در راستای منافع درازمدت خود ارزیابی نمیکند.