زبان پارسی در قلمروی ترکهای عثمانی
این روزها بی مهریهایی به زبان پارسی میشود و حتی گاهی عدهای بی خِرَد، این زبان را یک لهجه میخوانند! نگاه کنید به: زبان ترکی زبان سوم جهان و زبان فارسی لهجه سی و سوم عربی نیست! اما در طول تاریخ، زبان پارسی در نزد بسیاری از اقوام و ملل از جمله ترکها و ترکزبانان گرانقدر شمرده میشده و این زبان در ادب و هنر جایگاه ویژهای داشته است. یکی از مناطقی که زبان پارسی جایگاه قابل توجه پیدا کرد، آسیای صغیر و قلمروی عثمانی بود. پادشاهان آن منطقه علاقه وافری به زبان پارسی داشتند و حتی به زبان پارسی شعر میسرودند. دکتر عبدالکریم گلشنی مقاله خواندنی و مستندی درباره این موضوع دارند که این نوشتار بر اساس مقاله ایشان در شماره ۱۷۲ مجله هنر و مردم میباشد. همچنین توضیحات و اشعاری که به کوشش محمد حمید یزدان پرست گردآوری شده اند در این نوشته گنجانده شده است. برای آنکه خواندن نوشتار برای خوانندگان امروزی آسان تر شود، استنادهای دکتر عبدالکریم گلشنی، به جای پانویس به صورت درون متنی درآمده و بنمایهها و یارینامهها در پایان نوشتار گنجانده شده است. برخی از پانویسهای مقاله دکتر گلشنی هم به متن اصلی افزوده شده است. آثار فارسی بزرگان علم و ادب، مخصوصاً تصنیف کتاب خوش و نیکوی مثنوی مولوی و پیدایش طریقت فارسی مولویه، نه تنها زبان و ادب فارسی را در آسیای صغیر استوار ساخت، بلکه به روایت عزیز بن اردشیر استرآبادی (متوفی بعد از سال ۸۰۰ ه. ق. / ۸-۱۳۷۹م) مؤلف کتاب بزم و رزم، «جمهور اهالی ممالک روم» در قرن هشتم هجری «به زبان پارسی مایل و راغب بودند» (درخشان، ۱۳۵۰: ص ۱۰۱-۱۰۲). بعضی از عبارات این کتاب که حکایت از رواج عمومی زبان فارسی در سرتاسر آسیای صغیر، در قرن هشتم هجری، دارد، بدین شرح است: … چون جمهور اهالی ممالک روم به زبان فارسی مایل و راغب بودند… و جمیع امثله و مناشیر و مکاتبات و محاسبات و دفاتر احکام و غیر آن بدین لغت مستعمل و متداول و دواعی و خواطر همگان به نظم و نثر پارسی مصروف و مشغول… مبنی براین مصلحت و بفرمان مطاع… امیر برهانالدین به زبان پارسی مسطور گردیده… تا فواید آن میان خاص و عام شایع و مستفیض شود و منافع و مستودعات آن جمله را مفهوم و مستفاد گردد. در میان آثار منظوم و منثور قرن هفتم هجری، مثنوی مولوی، علاوه بر نشر حقایق عرفانی، از نظر رواج زبان و شعر فارسی در جهان اسلام، اهمیت فوقالعادهای داشتهاست. شروح متعددی که بر این کتاب نوشته شده، وسعت فکر و عمق اندیشه مولانا، خداوندگار سخن را نشان میدهد. کثرت اصطلاحات فارسی در خانقاههای مولویه و اجرای مثنویخوانی در محافل و مجالس این سلسله، زبان فارسی را زبان راز و نیاز صوفیان اهل حق گردانیده بود. در قرن نهم هجری (پانزدهم میلادی) که دربار بزرگ عثمانی وارث دربارهای کوچک و محلی سلجوقیان روم گشت، نظام دیوانی و تشکیلات اداری سلاجقه روم، که با تدبیر و راهبری وزیران و دبیران ایرانی قوام یافته بود، بعنوان یک الگوی سیاسی پذیرفته شد. سلاطین عثمانی در اشاعه زبان فارسی، چه در مکاتبات درباری و صدور احکام و فرامین دیوانی و چه در خلق آثار فارسیگویندگان و نویسندگان، نقش موثری، همچون مخدومان سلجوقی خود، داشتهاند. فعالیت ادبی سخنوران و نویسندگان در دوره میانه تاریخ ادبیات ترک، که از استقرار سلجوقیان روم در آناتولی (قرن پنجم هجری/ یازدهم میلادی) شروع و تا عصر ادبی دوره تنظیمات (۱) (نیمه قرن نوزدهم میلادی) خاتمه مییابد، در دربار و خانقاه متمرکز بود (بوگدانوویچ، ۱۳۴۱: ص ۹۸۳-۹۸۴) این دو کانون ادبی و فرهنگی یعنی «Divan Edebiyati» ادبیات درباری و «Takke Edebiyati» ادبیات خانقاه به شدت تحت نفوذ و تأثیر زبان و ادبیات فارسی قرار داشت. در دوره میانه مرکز فعالیت ادبی دیگری هم به نام «Halk Edebiyati» ادبیات عامه، به زبان ترکی، وجود داشت (همان) که از نظر ادبی فاقد ارزش بودهاست. اصولاً در این دوره «شعر ترکی در مرتبه دون شعر فارسی قرار داشتهاست بلکه شعر ترکی را شعر نمیشمردهاند» (بهار، ۱۳۴۹: ص ۲۹۹). عثمانیان در آغاز، مراسلات و نامههای دیوانی را، به تبعیت از سلاطین سلجوقی در روم، به فارسی مینوشتند. منشات السلاطین احمد فریدونبیگ منشی در قرن دهم هجری (شانزدهم میلادی) تعداد زیادی از مکاتبات رسمی و فارسی پادشاهان عثمانی را، از عصر تیمور تا صفویه، در بر دارد. این مجموعه سند معتبری است از اهمیت زبان فارسی در مناسبات سیاسی و روابط دیپلماسی فرمانروایان این منطقه که همیشه عدهای از «منشیان بلاغت شعار» را در دستگاه خود داشتند. میراث فرهنگی ایرانی که از ترکان غزنوی به ترکمانان سلجوقی در شرق و از اینان به همکیشانشان در غرب رسیده بود، اینک بدست ترکان عثمانی در اروپا انتشار مییافت. حاصل کار و نتیجه فعالیت ادبی دربار عثمانی، پرورش گروه بیشماری از شاعران و سخنوران پارسیگوی در متصرفات آسیایی و اروپایی امپراطوری عثمانی بود که بیش از پانصد سال در نشر زبان فارسی و اشاعه فرهنگ ایرانی کوشیدند. شعر فارسی در طبع و ذوق آل عثمان هم موثر افتاد و اکثر آنها همانند مخدومان سلف خود به فارسی شعر میگفتند. در اینجا نیز فهرستی از بعضی سلاطین عثمانی که به فارسی شعر سرودهاند و یا ممدوح گویندگان معاصر خویش بودهاند و همچنین معرفی برخی از شاعران پارسیگوی و تعدادی از آثار فارسی نویسندگان این عصر آورده می شود. الف- بعضی از سلاطین عثمانی که به فارسی شعر سروده اند: ۱- سلطان ایلدرم بایزید خان اول (۷۹۱/۱۳۸۹ – ۸۰۵ ه. /۱۴۰۳م) ، شعر فارسی (نفیسی، ۱۳۴۴: ج ۱، صص ۸۰ و ۱۹۸-۱۹۹) ۲- سلطان محمدخان دوم (فاتح) (۸۴۸/۱۴۴۴ – ۸۵۰/۱۴۴۶) و (۸۵۵/۱۴۵۱ – ۸۸۶/۱۴۸۱)، اشعار فارسی (Najib Ullah, 1963: p 379) ۳- سلطان بایزیدخان دوم (۸۸۶/۱۴۸۱ – ۹۱۸/۱۵۱۲)، اشعار فارسی (خسروشاهی، ۱۳۵۰: ص ۴۰) ۴- سلطان سلیم خان اول متخلص به «سلیمی» (۹۱۸/۱۵۱۲ – ۹۲۶/۱۵۲۰)، دیوان شعر (Gibb, 1965: v.II, p 261) سلطان سلیم ملقب به یاووز (=خشن، سختگیر، بیرحم، سنگدل) در ۹۱۸ پدرش بایزید را برکنار کرد و خود بر تخت نشست و تا ۹۲۶ سلطنت کرد. او به مناسبت جنگ با شاه اسماعیل در چالدران بیش از همه پادشاهان عثمانی در ایران شهرت دارد. از نظر بحث ما هم شخصیت او به دو علت اهمیت دارد: یکی اینکه خود وی در زبان فارسی شاعر توانایی بود و دیوان شعر دارد دیگر اینکه در دوره او گروه کثیری از شاعران و دانشمندان ایران به علت سختگیریهای شاه اسماعیل به روم گریختند و وجود آنها زبان و ادب فارسی را در آن سرزمین جان تازهای بخشید. سلیم از آنجا که قدر اهل دانش و ادب را میدانست و هم به ملاحظات سیاسی و مذهبی، با پناهندگان حسن معامله میکرد. بعد از جنگ چالدران هم که در ۹۲۰ وارد تبریز شد، در بازگشت عدهای از شاعران و نویسندگان را تشویق کرد که با او به روم بروند، یا آنها را با زور با خود برد. بعد از آن هم بسیاری از ایرانیان که دل خوشی از سیاست صفویه نداشتند، به عنوان سفر حج به مکه میرفتند و بعد از انجام فرایض به جای بازگشت به وطن، راه خود را به سوی استانبول کج میکردند. این پادشاه از یک طرف در جنگ و سیاست «یاووز» یعنی سنگدل بود و از طرف دیگر از تشویق شاعران فارسی گوی دریغ نمیورزید. خود او هم به فارسی شعر میگفت و سلیم یا سلیمی تخلص می کرد. دیوانی شامل دو هزار بیت شعر فارسی دارد و شعرش فصیح و قابل خواندن است و گویا فقط یک بیت شعر ترکی از او مانده است (یزدان پرست لاریجانی، ۱۳۸۵). از سروده های اوست: ای دو عالم فدای یک نگهت عقل حیران ز نرگس سیهت مهر بارد ز زلف شبرنگت ماه تابد ز گوشه ی کلهت اهل دل را جز این مرادی نیست که سپارند جان به خاک رهت بهر سوز دل سلیمی زار گل گل افروخته رخ چو مهت *** تا ز استنبول لشکر سوی ایران تاختم تاج صوفی غرقه ی خون ملامت ساختم شد غلام همتم از جان و دل والی مصر تا لوای یوسفی در ملک مصر افراختم کرد از ملک عراق ان پرده اهنگ حجاز چنگ نصرت را چو در بزم ظفر بنواختم ماوراءالنهر از تیغم شده غرقاب خون چشم دشمن را ز کحل اصفهان پرداختم آب آمو از سر هر مو روان شد خصم را شد عرق ریز از تب غم چون نظر انداختم شاه هند از لشکر فرزانه ام شد پیل مات بر بساط ملک چون شطرنج دولت باختم ای سلیمی شد به نامم سکه ملک جهان تا چو زر در بوته مهر و وفا بگداختم این سفر کردن و این بی سروسامانی ما بهر جمعیت دلهاست پریشانی ما چون سلیمی سلطنت دارم که دی گفتی به لطف عاشق دیوانه بی اعتبار من تویی (همان) ۵- سلطان سلیمخان (سلیمان) دوم «قانونی» متخلص به «محبی» (۹۲۶/۱۵۲۰ – ۹۷۴/۱۵۶۶)، رباعی (خسروشاهی، ۱۳۵۰: ص ۸۴-۸۵) سلطان سلیمان اول متولد ۹۰۰ که به مدت نیم قرن سلطنت کرد، بزرگترین پادشاه عثمانی بود که ترکها او را سلیمان قانونی و اروپاییان سلیمان محتشم مینامند. او در دوره پادشاهی دیریاز خود، در گسترش متصرفات عثمانی کوشید؛ از جمله سه بار به ایران لشکر کشید. با این همه از دوستداران شعر و ادب فارسی بود و از تشویق شاعران و نویسندگان دریغ نمیورزید. قصاید فراوانی در مدح او و شاهنامههای متعددی در شرح حوادث عصر او و جنگهای او سروده شده و کتابهای بسیاری به تشویق او و به نام او تالیف شده است. سلیمان خود به فارسی شعر میگفت و «محبی» تخلص میکرد. علاوه بر دیوان ترکی، یک دیوان فارسی در حدود ۷۰۰ بیت از او در دست است (یزدان پرست لاریجانی، ۱۳۸۵). برخی از سرودههای او را در اینجا میآوریم: دیده از آتش دل غرقه در آب است مرا کار این چشمه ز سرچشمه خراب است مرا چشم بر هم زنم و روی تو بینم به خیال در شب هجر مگر دیده به خواب است مرا ز چشم فتنه جویت دل خراب است جگر در آتش عشقت کباب است (همان) بایزید پسر سلطان سلیمان هم شاعر فارسی گوی بود و «شاهی» تخلص می کرد. او هم مثل سلطان جم زندگی پرماجرایی داشت. در ۹۶۷ با ۱۰ هزار تن سپاهیانش به ایران پناهنده شد. هیاتهایی از طرف سلطان سلیمان برای استرداد او به ایران آمدند و رفتند. مدتی بعد به اتهام اینکه میخواسته شاه تهماسب را با حلوای زهرآلود بکشد و از این راه عفو محبت پدر را به دست آورد، دستگیر و زندانی گردید. در ۹۶۹ پس از دو سال و نیم تحمل زندان، تحویل فرستادگان عثمانی شد که او را با چهار پسرش در خارج قزوین کشتند و جسد آنان را به استانبول بردند. از او غزلهای لطیف و سوزناکی به فارسی باقی مانده که در ایام بازداشت سروده است. در تاریخهای عثمانی هم این قطعه به نام او آمده است که بیانگر روحیه دشمنی میان عثمانی و ایران است (همان): اگر تیغ جهانداری میسر میشود ما را به تیغ قهرمانی برگشایم روی دنیا را سر تهماسب را از تن به ضرب تیغ بردارم به زیر حکم خویش آرم سمرقند و بخارا را اگر بختم دهد یاری، به آیین سلیمانی ز انس و جن به فرمان آورم از قاف، عنقا را محب چار یار و آل و اصحاب محمد شو بیا ای رافضی، بر جان خود کن آن تبرا را امیدم هست ای «شاهی»، خدایم گر معین باشد به شمشیر جهانگیری گشایم ارض غبرارا (همان) ب – چند تن از پادشاهان و امیرزادگان شعردوست عثمانی که ممدوح بعضی از گویندگان معاصر خویش بوده اند: ۱- شاهزاده سلیمان چلبی پسر سلطان بایزید اول (۸۱۳/۱۴۱۰)، احمدبن ابراهیم داعی (معاصر سلطان محمد دوم)، قصیده (خسروشاهی، ۱۳۵۰: ص ۷۸-۷۹) ۲- سلطان محمد دوم «فاتح» (۸۸۶/۱۴۸۱)، نورالدین عبدالرحمن جامی (۸۹۸/۱۴۹۲)، قطعه «مثنوی» (حکمت، ۱۳۲۰: ص ۴۸-۴۹) ۳– سلطان بایزید دوم (۹۱۸/۱۵۱۲)، نورالدین عبدالرحمن جامی، مثنوی سلسلهالذهب (همان: ۴۹-۵۰) سلطان بایزید دوم جانشین محمد دوم از بهترین پادشاهان عثمانی، و مردی نیک نفس و درویش نهاد بود. از جنگ و خونریزی پرهیز داشت و عمر را به کتاب خواندن و معاشرت با اهل علم و ادب میگذرانید. همین نرمخویی او سبب شد که پسرش سلیم بتواند او را در ۹۱۸ برکنار نماید. بایزید از دوستداران شعر و ادب فارسی و حامیان شعرا بود. از دیوان قبولی بر میآید که آن شاعر پیش از پیوستن به دربار پادشاه وقت نزد بایزید به سر میبرد و قصایدی در مدح او سروده است. میان آنها قصیدههایی هست که شاعر به اشارت شاهزاده در جواب قصاید مجیر بیلقانی و کاتبی نیشابوری و عصمت بخاری سروده و این قرینهای بر علاقه بایزید به دیوان این گویندگان است. بایزید با جامی، معروفترین شاعر ایران در آن عصر، مکاتبه داشت و صلات گران برای او میفرستاد. جامی دفتر سوم مثنوی سلسلهالذهب خود را به نام بایزید کرده و در پایان آن از دو هزار «فلوری» طلا که سلطان برای او فرستاده بود، تشکر کرده است (یزدان پرست لاریجانی، ۱۳۸۵). در دیوان سوم جامی «خاتمهالحیات» چند قصیده در مدح بایزید هست. از جمله قصیدهای که در جواب مکتوب منثور سلطان سروده است: جامی کجا، عطای شه روم از کجا؟ کاین لطف غیب میرسدش از ره عموم هرچند بود سخت گریزان دلش ز نقد نرمش نمود کیسه زر مهر شه، چو موم در زهد جو فروشی او کاست، لاجرم گندم نمای گشت به آفاق از این رسوم…(همان) روابط جامی با سلطان محمد و سلطان بایزید مقدمه اشتها عظیم او در سرزمین عثمانی گردید. تا آنجا که آثار هیچ شاعر و نویسنده ایرانی به قدر آثار او ترجمه و استنساخ نشده و امروز دستنویسهای فراوانی از آثار او در کتابخانههای استانبول موجود است (یزدان پرست لاریجانی، ۱۳۸۵). ۴- سلطان جم یکی از شناختنیترین پارسی گویان قلمرو عثمانی سلطان جم است [متولد ۸۶۴- متوفی ۹۰۰هـ]. او پسر سلطان محمد دوم (فاتح) بود. پس از مرگ فاتح در ۸۸۶، میان دو پسر او جم و بایزید اختلاف بر سر جانشینی موجب جنگها و حوادث پیچیدهای گردید. بایزید در استانبول بر تخت نشست و جم در بورسا خود را سلطان خواند و بعد از ۱۸ روز میانجیگری فرمانروای مصر به جایی نرسید. جم خواستار تقسیم کشور بود و میخواست آسیای صغیر در اختیار او، و متصرفات اروپایی عثمانی در اختیار بایزید باشد. در مقابل، بایزید پیشنهاد میکرد که جم مقرری سالیانه کافی بگیرد و در خارج از قلمرو عثمانی زندگی مرفهی داشته باشد. در ۸۸۷ جم برای آخرین بار بخت خود را آزمود. به آسیای صغیر لشکر کشید و شکست خورد و به شوالیههای جزیره رودس پناه برد و ۳۳ روز در آنجا به ظاهر به صورت مهمان و در معنی به عنوان اسیر ماند. رئیس شوالیههای رودس او را به فرانسه برد و به مدت هفت سال در قلعههای مختلف در فرانسه و بعد از آن شش سال در ایتالیا محترماً زندانی بود. سرنوشت جم در این ۱۳ سال مهمترین مساله سیاسی بین المللی آن روز بود. مدام سفیرانی میان استانبول و اروپا در رفت و آمد بودند و مذاکرات و نامه نویسیها هرگز قطع نمیشد. از این طرف پادشاه عثمانی به دولتهای مسیحی و شوالیههایی که جم را در اختیار داشتند، پیشنهاد میکرد که در ازای دریافت مبالغی گزاف وجه نقد و امتیازات سیاسی و ارضی، یا جم را به دولت عثمانی تحویل دهند یا او را بکشند و خیال پادشاه عثمانی را آسوده سازند. در آن طرف دولتهای مسیحی که هنوز تلخی سقوط قسطنطنیه را در سی چهل سال پیش از آن فراموش نکرده بودند، مذاکرات پیچیدهای در میان خود داشتند که با بهره گیری از وجود این اسیر گرانبها، امپراتوری عثمانی را در هم شکنند و انتقام سقوط قسطنطنیه را بکشند و آن شهر را باز پس گیرند. مرگ ناگهانی شاهزاده نگونبخت در نتیجه بیماری یا مسمومیت به این ماجرا پایان داد. دیوان فارسی شاهزادهای که سرگذشتی چنین پرحادثه و غم انگیز و افسانهای داشته، و پنج قرن و نیم پیش در قلعهها و برجهای اروپا شعر فارسی سروده، برای ما ایرانیان خواندنی و بررسی کردنی است. دیوان جم، از چند قصیده و قطعه و مفردات که بگذریم، بیشتر غزل است. او در این نوع شعر مثل همه گویندگان دیار خویش مقلد شاعران ایرانی مخصوصاً حافظ است؛ اما تاثیرات خاص او از زندگی سراسر حادثه و ماجرا و اسارت افسانهای در سرزمینهای ناشناخته، لحظات لبریز از درد و رنج و هراس و بیم و امید، رنگ خاصی به سخن او داده و گاهی مضمونهای تازه ای پدید آورده است. حال جم، مادر ایام چو بشنید بگفت وای بر حال هر آن کس که برادر دارد شعر جم، در بررسی با معیارهایی که در سنجش شعر فارسی مورد نظر است، در سطحی پذیرفتنی و ستودنی نیست و ناهمواریهایی دارد. شاید علتش این باشد که اگرچه او هنگام تحصیل در حیات پذرش که دوره اوج فرهنگ ایرانی در امپراتوری عثمانی بود، با زبان و ادب فارسی آشنایی کافی یافته بود و از کودکی شعر فارسی میگفت و ادیبان و شاعران فارسی دان فارسی گوی دور و بر او را گرفته بودند؛ اما از ۲۲ سالگی از چنین محیطی دورافتاد و بقیه ۱۳ سال عمر کوتاه خود را در انزوای مطلق گذرانید. در انزوایی که جز چند تن خدمتکاران بیسواد در کنارش نبودند و احتمالاً هیچ یک از آنان هم فارسی نمیدانستند و شعر فارسی نمیفهمیدند. ناچار شعر جم اندکی از دایره زبان فارسی دور افتاده و گاهی نقصهای عروضی و دستوری در آن دیده میشود و تعبیراتی در آن هست که خاص فارسی گویان آسیای صغیر بوده و در سخن فصیح فارسی مستعمل نبوده و نیست. اینک اگر پاره ای از ابیات او، برای کسانی که شعر را به قصد لذت بردن میخوانند دلنشین نباشد، اما برای محققانی که بخواهند در زمینه پیشینه نفوذ فارسی در زبان محاورات امروزی آن دیار تحقیق کنند منبع ارزندهای است (یزدان پرست لاریجانی، ۱۳۸۵). در اینجا به عنوان نمونه یک غزل از دیوان جم را میآوریم: غبارت تاج بخش تاجداران رخت رونق فزای گلعذاران لبت تریاک، اما گشته فاروق دو زلفت مار، لیکن شاه ماران نهادم پا به منزلگاه عشقت طلبکار دعایم من ز یاران مکش عشاق را کان بلبلانند منه بر گردنت خون هزاران ز سر برنه سر رفتن که امروز ز آه و اشک جم باد است و باران (همان) ۵- سلطان سلیم اول (۹۲۶/۱۵۲۰) شیخ عبدالله بن محمود شبستری (بعد از ۹۲۶/۱۵۲۰) مثنوی شمع و پروانه (نوایی، ۱۳۲۳: ص ۳۶۶-۳۶۹) ۶- سلطان سلیمان دوم «قانونی» (۹۷۴/۱۵۶۶)، محمدبن سلیمان فضولی بغدادی (۹۷۰/۳-۱۵۶۶)، قصیده مدحیه (خسروشاهی، ۱۳۵۰: ص ۱۲۵-۱۳۰) ۷- سلطان سلیمان دوم «قانونی»، امینی سمرقندی (معاصر سلطان سلیمان دوم)، قصیده مدحیه (در جلوس سلطان) (نوایی، ۱۳۲۳: ص ۴۰۶-۴۰۷) ج – گروهی از شاعران پارسیگوی عهد عثمانی در آسیای صغیر: ۱- عزیزبن اردشیر استرآبادی (بعد از ۸۰۰/۸-۱۳۹۷)، اشعار و قصاید فارسی (درخشان، ۱۳۵۰: ص ۱۰۱-۱۰۲) ۲- سید عمادالدین نسیمی بغدادی (۸۲۰/۱۴۱۷)، اشعار فارسی (سامی فراشری، ۱۸۸۹-۱۸۹۸: ص ۴۵۷۶) ۳- شیخی طبیب (حدود نیمه قرن نهم/پانزدهم)، ابیات فارسی (Gibb, 1965: v.II, p 168-169 و سامی فراشری، ۱۸۸۹-۱۸۹۸: ص ۲۸۹۴) ۴- احمدبن ابراهیمبن محمد داعی (معاصر سلطان محمد دوم «فاتح»)، دیوان شعر فارسی عقودالجواهر به سبک نصابالصبیان ابونصر فراهی (خسروشاهی، ۱۳۵۰: صص ۷۹ و ۱۳۰-۱۳۵) ۵- مولانا قبولی (۸۸۳/۹-۱۴۷۸)، دیوان شعر فارسی (نخجوانی، ۱۳۴۱: ص ۴۲-۵۴) ۶- مولانا حامدی اصفهانی (قرن نهم/پانزدهم)، دیوان شعر فارسی (همان: ۱۷۶-۱۸۶) ۷- قاضی لطفالله بن ابییوسف حلیمی (معاصر سلطان بایزید دوم)، شعر فارسی (نفیسی، ۱۳۴۴: ج ۱، ص ۲۵۸) ۸- سیدشریف معمائی (بعد از ۹۰۸/۳-۱۵۰۲)، منظومه در معما (نفیسی، ۱۳۴۴: ج ۱، ص ۳۲۵) ۹- شمسالدین بردعی ملازاده (حمدی) (معاصر سلطان سلیم اول)، قصیده مدحیه (نوایی، ۱۳۲۳: ص ۳۷۰-۳۷۷) ۱۰-شمسالدین محمد لطیفی (معاصر سلطان سلیم اول)، قصیده مدحیه (همان: ص ۳۹۵-۳۹۶) ۱۱-شیخعبداللهبن شیخ محمود شبستری (بعد از ۹۲۶/۱۵۲۰)، مثنوی شمع و پروانه (همان: صص ۳۶۶-۳۶۹ و ۴۰۷-۴۰۹) ۱۲-بهاءالدین علی «محمد» ادائی شیرازی (۹۲۸/۱۵۲۲)، سلیمنامه در تاریخ سلطان سلیم اول (همان: صص ۳۶۴-۳۶۶) ۱۳-قاضی شیخ کبیر (۹۳۰/۴-۱۵۲۳)، اشعار فارسی (همان: صص ۳۹۶-۳۹۷) ۱۴-شمسالدین احمدکمال پاشازاده (۹۴۰/۴-۱۵۳۳)، اشعار فارسی (سامی فراشری، ۱۸۸۹-۱۸۹۸: ج ۵، ص ۳۸۸۵) ۱۵-شیخ ابراهیمبن محمد بردعی «گلشنی» (۹۴۰/۴-۱۵۳۳)، اشعار عارفانه (نفیسی، ۱۳۴۴: ج ۲، ص ۷۰۳-۷۰۴) ۱۶-مولانا امینی سمرقندی (معاصر سلطان سلیم دوم)، قصیده مدحیه (نوایی، ۱۳۲۳: ص ۴۰۶-۴۰۷) ۱۷-ابراهیم دده شاهدی قونیوی (۹۵۷/۱۵۵۰)، منظومه شرح مثنوی (صفا، ج ۳، ب ۱، ص ۴۶۶) ۱۸-مصطفیبن شعبان سروری (۹۶۹/۲-۱۵۶۱)، منظومه شرح مثنوی (همان: ص ۴۶۵) ۱۹-مولانا باقی چلبی (معاصر سلطان سلیمان دوم)، غزلیات فارسی (خسروشاهی، ۱۳۵۰: ص ۱۳۵-۱۳۸ و مولانا باقی، ۱۹۱۱) ۲۰-محمدرضا پاشای تبریزی (قرن دهم/ شانزدهم)، ابیات فارسی (نصرآبادی: ص ۶۹) ۲۱-محمدبن سلیمان فضولی بغدادی (۹۷۰/۳-۱۵۶۲)، دیوان شعر فارسی (Gibb, 1965: v.III, p 261) ۲۲-مولانا علی چلبیبن امرالله قنالیزاده (بعد از ۹۷۹/۱۵۷۱)، ابیات فارسی (سامی فراشری، ۱۸۸۹-۱۸۹۸: ج ۵، ص ۳۶۹۷) ۲۳-میرزا مخدومبن میرسید شریف (اشرف) (قرن دهم/شانزدهم)، ابیات فارسی (خسروشاهی، ۱۳۵۰: ص ۱۴۳) ۲۴-سعدالدین محمد چلبیافندیزاده (۱۰۲۴/۱۶۱۵)، اشعار فارسی (سامی فراشری، ۱۸۸۹-۱۸۹۸: ج ۴، ص ۳۶۹۷) د – تعدادی از آثار و تألیفات فارسی دانشمندان و نویسندگان این عصر: ۱- عزیزبن اردشیر استرآبادی (بعد از ۸۰۰/۸-۱۳۹۷)، بزم و رزم، بنام امیر برهانالدین احمد قیصاری (درخشان، ۱۳۵۰: ص ۱۰۱-۱۰۲) ۲- زینالدین (علاءالدین) ملاعلیبن محمد قوشچی (۸۷۹/۵-۱۴۷۴)، رساله هیأت (نفیسی، ۱۳۴۴: ج ۱، صص ۲۶۹-۲۷۰) ۳- حسنبن محمد شاه بنشمسالدین فناری (چلبی) (۸۸۶/۲-۱۴۸۱)، المطالب العالیه (در روایت و کلام) (نفیسی، ۱۳۴۴: ج ۱، ص ۲۷۶) ۴- غیاثالدینبن محمد متطبب اصفهانی (بعد از ۸۹۶/۱-۱۴۹۰)، مرآتالصحه، بنام سلطان بایزید دوم (همان: ص ۲۷۴) ۵- قاضیلطفاللهبن ابییوسف حلیمی (معاصر سلطان بایزید دوم)، بحرالغرائب (در لغت فارسی و عروض و بدیع) (همان: ص ۲۵۸) ۶- خطیب رستم مولوی (بعد از ۹۰۴/۹-۱۴۹۸)، وسیلهالمقاصد، (فرهنگ لغت ترکی به فارسی) (همان) ۷- سیدشریف معمائی (بعد از ۹۰۸/۳-۱۵۰۲)، افکارالشریف (در فن معما)، بنام سلطان بایزید دوم (همان: ص ۳۲۵) ۸- قاضی میرحسینبن معینالدین حسینی ترمذی میبدی (مقتول ۹۰۹/۴-۱۵۰۳)، جام گیتینما (در حکمت)، بنام شاهزاده سلیمانبن سلطانسلیم (همان: ص ۳۲۵) ۹- ابوالعلاء عبدالمؤمن جاروتی، (صفی) (اوایل قرن دهم/ شانزدهم)، مجموعه الفرس (در لغت فارسی) (همان: ص ۲۶۷-۲۶۸) ۱۰-ادریس بنحسامالدین علی بدلیسی (۹۲۶/۱۵۲۰)، هشت بهشت (در تاریخ هشت تن از سلاطین عثمانی) (بهار، ۱۳۴۹: ص ۳۰۰) ۱۱-حکیم شاه محمدبن مبارک شاه کریم قزوینی (بعد از ۹۲۹/۱۵۲۳)، ترجمه مجالسالنفائس (نوایی، ۱۳۲۳: ص ل تا لج) ۱۲-قاضی شیخ کبیر (۹۳۰/۴-۱۵۲۳)، تاریخ سلطان سلیم اول (همان: ص ۳۹۶-۳۹۷) ۱۳-شمسالدین احمدبن سلیمانبیگ کمال پاشازاده (۹۴۰/۴-۱۵۳۳)، نگارستان (به سبک گلستان سعدی) (درخشان، ۱۳۵۰: ص ۹۸-۹۹) ۱۴-مصلحالدین محمدبن صلاح بنجلال لاری (۹۷۹/۲-۱۵۷۱)، شرح رساله هیأت ملاعلی قوشچی (نفیسی، ۱۳۴۴: ج ۱، ص ۳۲۵) ۱۵-ابوالفضل محمدبن ادریس بدلیسی دفتری (فضلی) (۹۸۲/۵-۱۵۷۴)، ذیل هشت بهشت (بهار، ۱۳۴۹: ص ۳۰۰)
ویکی پدیا